[جوامع مجازی کمکم دارند بیش از اونچه تصور میشد جای دنیای واقعی رو در زندگی ما میگیرند. شخصیتهای مجازی، روابط مجازی، مشاغل مجازی و بطور کلی زندگی مجازی داره بخشی از روزمرگی نه تنها جوانها بلکه افراد میانسال و کهنسال میشه. بعنوان کسی که سالها در حوزه نرمافزار فعالیت کردم همیشه این موضوع برام جالب بوده که چطور نیازهای فردی و اجتماعی و امکانات نرمافزاری بر روی هم بطور متقابل تاثیرگذارند. بعبارت دیگه چطور نیازهای فردی و اجتماعی باعث تولید امکانات جدید نرمافزاری میشوند و از طرف دیگه نیازهای جدیدی به واسطه قابلیتهای سخت افزاری و نرمافزاری وارد دنیای آدمها میشن. بارها به این فکر کردم که بسیاری از قابلیتهای شبکههای اجتماعی مجازی مثل فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و لینکدین در واقع پیادهسازی یک رفتار انسانی است که شاید قبلا حتی تقبیح میشده اما بواسطه این قابلیتهای نرمافزاری کمکم داره تبدیل به رفتارهای قابل قبول انسانی میشه، بیآنکه ما بهش آگاه باشیم. در این پست تاملی کردم بر برخی از این قابلیتهای دنیای مجازی و معادل اونها در دنیای حقیقی انسانها …. امیدوارم این پست کسی رو اذیت نکنه. میخوام بدونید من وقت نوشتن این پست به خودم و رفتارهای مجازی خودم هم بارها و بارها فکر کردم و ردپای برخی از اونها رو در خودم هم پیدا کردم. این پست انگشت اتهام به هیچ انسانی نیست. تنها امیدوارم دریچهای باشه برای یک نگاه تازه به پدیده دنیای مجازی که با زندگی ما عجین شده …. ]

قابلیت جواب دادن به یک دعوت با گزینه Interested/Maybe: ساختن وقایع و مراسم و دعوت افراد برای شرکت در اونها بیتریدی یکی از امکانات جذاب شبکههای اجتماعی مجازیه که داره به سادگی جای برنامهریزیهای پرهزینه و زمانبر مارکتینگ رو میگیره. اما از طرف دیگه اضافهکردن گزینه Interested/Maybe بعنوان پاسخ به یک دعوت شما رو یاد بلاتکلیفی دنیای آدمها نمیاندازه؟ اونجا که میخوایم تا آخرین لحظه تمام گزینههای موجود رو بررسی کنیم و تا جایی پیش میریم که یا گزینهها رو از دست میدیم و یا دچار فلج تصمیمگیری میشیم. اونجا که با بیمسولیتی تمام آخرین لحظه باخبر یا بیخبر به یه مهمونی میریم بدون اینکه فکر کنیم میزبان برای تدارک باید از تعداد مهمانها خبر داشته باشه. اونجا که حق خودمون میدونیم که همه چیز رو در یک حالت تعلیق نگه داریم و بعد از مدتی زندگیمون میشه تعلیقی ابدی پر از پروندههای باز و نیمه کاره….
Deactivate کردن حساب کاربری: این قابلیت اولین بار بوسیله فیسبوک معرفی شد و یادم میاد مقالههای زیادی در این باره بود که در واقع یه جور خودکشی مجازیه وقتی از دنیا و آدمهاش خسته میشیم و میخوایم به جای رویارویی با واقعیتهای زندگیمون و ایجاد تغییرات لازم، گوشهگیری کنیم و به نوعی صورت مساله خودمون رو از دفتر آدمها و روابط حذف کنیم. اونجا که میخوایم در گوشهای بشینیم و تماشاچی باشیم. اونجا که حرکت برامون سخت میشه و جرات تغییر رو ندارم و به گوشهای میخزیم که دیده نشیم که هیچ توقعی درب خونه ما رو نزنه. نکته قابل توجه این قابلیت اینه که با تمام گوشهگیری که از دنیای مجازی میکنیم، میتونیم همچنان به دنیای دیگران سرک بشیم مثل یک شبح! انگار مردیم و تموم شدیم اما روحمون هنوز در حال گشت و گذاره ….
Invisible، Read vs Delivered، Seen Recently: و تمام امکانات دیگهای از این دست. امکاناتی که به ما این اجازه رو میدند که به نوعی با واقعیت حضور خودمون بازی کنیم. باشیم اما وانمود کنیم که نیستیم. خونده باشیم اما به روی خودمون نیاریم. به نوعی انگار پنهان بشیم. به نظرم این گروه از قابلیتها به نوعی پنهانکاری و ترس حقیقت دنیای آدمها رو شبیهسازی و ترغیب میکنه. ترس از دیده شدن، ترس از سکوت، ترس از ندانستن، ترس از اختیار داشتن! آدمیزاد، اشرف مخلوقاتی که «انتخاب» از مشخصههای بارزشه، به سطحی نزول میکنه که باید از برملا شدن این حقیقت که چیزی رو دیده اما در حال حاضر نمیخواد به اون جواب بده، یا از اینکه ساعت دقیق آخرین حضورش در یک محل مشخص باشه و یا از اینکه حضور داشته باشه اما سکوت کنه، واهمه داشته باشه …..
Clear History: بارها و بارها در دنیای آدمها شنیدهام که ای کاش انسان حافظه نداشت! ای کاش میشد برخی اتفاقات و آدمها رو برای همیشه از ذهن پاک کرد. کجای داستان انسان ما رو به اینجا رسوند که به جای روبرو شدن با گذشتهمون و حل اون، به جای درس گرفتن و تجربهاندوزی تصمیم گرفتیم تاریخ رو پاک کنیم و طوری که گویی هیچوقت اتفاقی نیفتاده از داستانهای زندگیمون بیرون بیایم؟ کجا بود که با حذف تاریخ، محکوم به تکرار اون شدیم؟
Hide: حذف ناملموس آدمها از زندگیمون در حالیکه اونها باور دارند که هنوز در زندگی ما هستند. اونجا که به جای شفافکردن روابطمون، دفاع از مرزهای فردیمون و به جای بیان دلخوریها و دلنگرانیهامون، برای آدمها پروندهسازی میکنیم و چون جرات صدور حکم رو نداریم و یا بلد نیستیم مسالمتآمیز رابطههامون رو ترمیم یا پاکسازی کنیم، کولهای میشیم از روابط نیمهکاره و نیمهتمام. حرفهای ناگفته، تلاشهای ناکرده و یا دلخوریهای پنهان اما با این حال جرات نداریم که دستمون رو از دست ارتباطی ناخوشایند رها کنیم. اینجاست که تمام محتوای زندگی اون آدم رو از دنیای خودمون حذف میکنیم بیآنکه تصمیم خودمون رو با اون درمیون بذاریم. انگار ما آدمها از دنیای سو تفاهمهای حلنشدهای که زیر قالیچه و در صندوق خاطرات ما جا داشته باشند بیش از شفافیت لذت میبریم. انگار ما آدمها به جای حل مسایل و سبککردن ذهن و احساساتمون ترجیح میدیم صورت مساله رو به نوعی پاک کنیم و دلخوش کنیم که «از دل برود هر آنکه از دیده برفت» ….
Delete: پاک کردن حرفهای زده شده! قطعا این قابلیت کاربردهای مثبت زیادی داره اما صادقانه جند بار ازش برای پس گرفتن حرفی که ناسنجیده زدیم، زباله فکری که روی سر دیگری خالی کردیم، قولی که دادیم و نتونستیم پای اون بایستیم و یا رفتار، باور یا گفتاری که ازش پشیمون هستیم یا در اون تجدید نظر کردیم، استفاده کردیم. گاهی فکر میکنم اگر این امکان نبود شاید تمرین بهتری بود برای تامل کردن و سنجیده حرف زدن، برای افتخار کردن به چیزی که بودیم و مسیری که اومدیم، برای قبول این حقیقت که ما انسانها موجودات نیمهتمام و ناکاملی هستیم که در مسیر رشدمون خرابکاریهای زیادی کردیم و میکنیم اما همین خرابکاریهاست که ما رو میسازه. تمرین خوبی برای نگاه کردن به مسیر حقیقی زندگیمون. تمام نقاط تیره و روشن. تمرین خوبی برای آسیپپذیر اما واقعیتر بودن …..
Like: در دنیایی که آدمهاش بواسطه زیادهخواهی دارند کمکم از دیدن نیمه پر لیوان عاجز میشند و تحسین آنچه که خودشون و دیگران دارند داره تبدیل به حسرت و بخل و حتی بیتفاوتی میشه، در دنیای که زبان تحسین در گلوی ما به سختی میچرخه و عیبجویی و انتقاد جزیی از مصادیق روشنفکری و متفاوت بودن به حساب مییاد. در چنین دنیایی امکانی گذاشته شده که با اون میشه بهسادگی تحسین کرد، تشویق کرد، حمایت کرد. لایک کردن رو دوست دارم. یه جوری انگار با حداقل کلمات، حمایت و تحسین خودتو به آدمهای دیگه میرسونی. یه جور انگار با صرف حداقل زمان و انرژی خودت رو در دنیای دوستان و آشنایان و حتی آدمهای دورتر نگه میداری. برای شخص من، اینطوریه که گاهی نگاهی به لایکها میکنم و از این طریق متوجه میشم که طرز فکر و نوع نگاهم با کدامیک از اطرافیانم نزدیکتره و یا اینکه روشون تاثیرگذاره. بهم یه جور حس نزدیکی میده به آدمهایی که چه از نظر مکانی ، چه ار نظر نوع ارتباطی شاید چندان نزدیک هم نباشیم. در چنین شرایطی آدمهایی هم هستند که حتی لایک هاشون رو در دنیای مجازی جیرهبندی میکنند. تا کجا رفتیم ما آدمها که «چراغ خاموش رفتن» برامون از افتخارات و نمادی از روشنفکری و خاص بودن شده. تا چه حد حقیر شدیم که برای اینکه رد پایی ازمون به جا نمونه، فرصتهای ساده مثبت دیدن، تحسین کردن و انرژی و حس خوب دادن به دیگران رو هم از خودمون میگیریم ……
Poke: هیچوقت درکش نکردم. لیست بلند و بالایی دارم از آدمهایی که من رو Poke کردند. گویا یه جور درخواست توجه باشه. یه جور سر به سر گذاشتن، یه جور ابراز محبت! هیچوقت نفهمیدم وقتی میشه با یک مسیج صادقانه و ساده رک و پوستکننده قصد و نیت و درخواستت رو بگی چرا باید به انواع و اقسام روشهایی که میتونه از منظر نگاه هر آدمی متفاوت باشه، متوسل بشی. این شما رو یاد جایی نمیاندازه که آدمی رو دوست داریم، ازش خوشمون میاد، دلمون میخواد بیشتر بشناسیمش اما ترجیح میدیم خودمون رو برای حتی شنیدن یه جواب «نه» ساده به خطر نندازیم؟ که مبادا اون تصویر ذهنی بینقصی که از خودمون داریم خدشهدار بشه؟ یاد تمام حسرت «نگفتنها» نمیاندازه. بنظرم این قابلیت از اون قابلیتهاییست که برای آدمها ساخته شده تا بار حسرتهاشون رو بشتر کنند و دنیاشون رو با بازیهای روانی غیرضروری پیچیدهتر کنند.
Block: البته که همیشه باید چارهای باشه برای رفع مزاحمتها و حفظ حریم خصوصی اما گاهی فکر میکنم امکان حذف ضربتی یک آدم از زندگی باید دلیل محکمی داشته باشه خصوصا اگر اون آدم یه دوست باشه، اونم یه دوست قدیمی. این امکان یعنی از زندگی من برو بیرون و به هیچ طریقی دیگه به من دسترسی نداشته باش! داشتم به این موضوع فکر میکردم که شاید به همین خاطر هست که در انتخاب دوست و معاشر بیپروا شدیم و برخلاف باور شازده کوچولوی سنت اگزوپری در هر دکانی دوست معامله میکنیم. چون در گوشه پنهای از ناخودآگاهمون میدونیم هروقت که دلمون خواست بدون هیچ تلاش و مسولیتپذیری فقط کافیه با بلاک کردن در چند ابزار ارتباطی و شبکه مجازی اون آدم رو برای همیشه از زندگی خودمون حذف کنیم بدون اینکه هیچ جوری دوباره دستش به ما برسه!
گاهی فکر میکنم اگر همین امروز، شماره تماسم رو تغییر بدم و از تعدادی از شبکههای مجازی بیرون بیام آدمهای زیادی هستند که برای همیشه به خاطرات میپیوندند و به من دسترسی نخواهند داشت. داشتم فکر میکردم گمشدن در دنیای آدمها اصلا کار سختی نیست، مهم نیست که چقدر شبکه مجازی جدید با امکانات تازه تولید بشه، گم شدم در این دنیا خیلی راحتتر از قبل شده چرا که شبکههای مجازی آهستگی روابط و توانایی کشف آدمها رو از ما گرفتند و در لفافهای از سهولت دسترسی، ما رو تنبلتر از اون کردند که به قول شازده کوچولو آدمها رو اهلی کنیم ….. ما در این دنیای مجازی که آینهای از حقیقت انسانی و حیوانی ماست، تنهاتر از همیشه هستیم….