مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا …
[بابا اون دیگه چرا؟ اون که موفق، محبوب و ثروتمند بود. اون که همیشه میخندید.... این پست تقدیم یه تمام آنها که روزی شاید شبیه تمام روزهای دیگر، تصمیم به توقف گرفتند. به آنها که مردانه جنگیدهاند و تارهای تنیده افسردگی را پاره کردهاند. تقدیم به آنها که در جستجوی دلیلی برای ماندن هستند و در راه یافتن معنایی ورای زندگی مادی قدم به سفری پرمخاطره گذاشتهاند ..... ]
مشق مینویسیم. خط به خط. مو به مو. سرمشق میگیریم و دفتر پشت دفتر پرمیکنیم. اما روزی، میان تمام صدآفرینها، میان تمام غلطهایی که با رنگ قرمز خودنمایی میکنند، سوالی میآید و تمام مشقها را خط میزند. سوالی که از پوچی تمام آنچه نوشتهایم با ما میگوید. سوالی که ما را وا میدارد، دوباره از نو بنویسیم و اینبار از روی دست خودمان، بدون رج زدن.
سفر از دنیای ماده به عالم معنا. سفر از جز به کل. یادمان باشد تمام سرازیریها به قهقرای پوچی نمیرود. گاهی مقدمهایست برای اوج گرفتن. گاهی مسیر صعود از سقوط میگذرد. بهانه میخواهد شاید. گاهی ندایی درونیست که ساکت نمیشود. شکستی که گویی پایان دنیاست. گاهی غمی که انگار تمامی ندارد، گاهی شاید شبیه یک تاریکی بی روزنه.
مهم نیست! داستان از هر کجا که آغاز شود، فراخوان آغاز سفری معنویست از بیرون به درون. سفری که فراز و نشیبهای زیادی دارد. هنر ژاپنی بندزنی با طلا (Kintsugi) به ما نوید میدهد که شکسنها میتوانند آغاز درانداختن طرحی نو باشند. طرحی زیباتر و باارزشتر. وجودی که امروز خرد میشود ، میتواند تولد دانایی و معرفت فردا باشد. در هر شکستن، انتخابی هست برای صعود یا سقوط. انتخابی که همیشه آسان نیست….
الهام احمدی توسط:
۲۹ خرداد, ۱۳۹۷ در ساعت ۱۱:۰۲ ق.ظ
کاش بیشتر مینوشتی
از این مینوشتی که وقتی در این تاریکی گرفتاریم، چه باید بکنیم؟